جدول جو
جدول جو

معنی ابن واسطی - جستجوی لغت در جدول جو

ابن واسطی
(اِ نُ سِ)
طبیبی از مردم بغداد و شاید فرزند ابن بختویۀ واسطی، معاصر المستظهر بالله عباسی و طبیب او. وی تدبیر را بر دوا مقدم میشمرد و می گفت با خوبی هوا و دور داشتن بیمار از اعراض نفسانی باید تقویت قوای اوکرد و اعراض نفسانی دارو را از تأثیر بازمی دارد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُلْ سِ)
رجوع به ابوالحسن علی بن احمد بن علی بن محمد... شود، آنکه از حاضر تمتع جوید بی نظری بگذشته و آینده. ابن وقت:
لیک صافی فارغ است از وقت حال
صوفی ابن الوقت باشد در مثال.
مولوی.
صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق
نیست فردا گفتن از شرط طریق.
مولوی.
هست صوفی ّ صفا چون ابن وقت
وقت را همچون پدر بگرفته سخت.
مولوی.
، بی وفا
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ سِ)
ابن قاسم بن علی بن محمد بن بادی مکنی به ابوالجوائز. کاتب نحوی (382-460 هجری قمری). او راست: شرح کتاب سیبویه. اصلش از واسط و ساکن بغداد بود و در آنجا درگذشت. (وفیات الاعیان) (هدیه العارفین ج 1 ص 276) (زرکلی 232)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابن احمد بن علی بن محمد بن دواس القنا الواسطی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن واسطی. از معاریف علمای نجوم. رجوع به ابوالحسن (علی بن احمدبن...) و تاریخ الحکماء قفطی ص 240 شود
لغت نامه دهخدا